۱۰ مرداد ۱۳۸۹

نامه پرستو سرمدی به دادستان تهران: آيا بايد باور كنيم همسرانمان را گروگان گرفته اند؟




نوشته شده در شنبه نهم آبان 1388



جناب آقاي جعفري

دادستان محترم تهران

سلام



همسر حسين نوراني نژاد هستم رييس كميته اطلاع رساني جبهه مشاركت كه امروز چهل و هشتمين روزي است كه در سلول انفرادي بند 209 زندان اوين به سر مي برد. حتما از شرايط سلول انفرادي خبر داريد چهارديواري كوچكي به اندازه يك نفر ، بدون منفذ و راهي به آسمان كه لااقل انسان را از آمدن شب و روز با خبر كند، حسين در آن چهارديواري رسوا با هيچ كس ارتباطي ندارد به جز بازجو كه براي رفتن به پيش او بايد چشم بند به چشم زند و در اتاق بازجويي رو به ديوار بنشيند تا مبادا نگاهش به چهره بازجو بيفتند و شايد هم از اين رو كه بازجو ياراي نگاه كردن به چشمان سبز همسرم را ندارد، چشماني كه ميدانم ايمان و عشق به همگان در آن موج مي زند، چشماني عاري از كينه حتي كينه همان بازجو كه براي محكوم كردن او تلاش مي كند.



حالا حسين 48 روز است كه در چنين شرايطي به سر مي برد، سلول انفرادي كه از مصاديق شكنجه محسوب مي شود و من نگرانم كه اين وضعيت حال او را كه به بيماري آسم مبتلاست وخيم كند.



ما در اين مدت به رغم مراجعات مكررمان به دادگاه انقلاب و دادستاني حتي پاسخي در مورد دليل بازداشت او دريافت نكرديم و هنوز وكيل همسرم نتوانسته خبري از پرونده او به دست بياورد. از اجراي عدالت در اين دستگاه قضايي نا اميد بوديم تا اينكه شما روز چهارشنبه هفته گذشته در ديدار با مادر همسرم و خانواده ساير زندانيان سياسي قول داديد كه براي مشخص شدن وضعيت بلاتكليف همسرانمان و آزادي آنان تلاش كنيد. ما به اين قول شما اميد بسته ايم و آزادي آقاي قوچاني بر اميدمان افزوده است. در آن جلسه سخنان زيادي گفته شد از جمله اينكه به مادر همسرم گفته ايد مي دانيد او مرتكب جرمي نشده است و بايد آزاد شود، همچنين اميدواريهايي براي ديگر آزاديخواهان در بند داده ايد. مي خواهيم به اين اميدواريها دل خوش كنيم اما برخي اخبار كه از گوشه و كنار مي رسد، شاخه نازك اميدمان را به لرزه مي اندازد. مثلا گفته مي شود علت دست گيري همسران ما حقوقي نيست بلكه سياسي است و بايد براي آزادي آنها راه حل سياسي بيابيم و اينكه آنها آزاد خواهند شد به شرطي كه روز 13 آبان خيابان هاي ايران مملو از سبز انديشان نشود. من نمي دانم اين ديگر چه شروطي است، آيا برخي ها مي خواهند بار جلب رضايت از مردمي كه معتقدند در انتخابات خردادماه به شعورشان توهين شده است را بر دوش خسته خانواده زندانيان سياسي بگذارند، همان برخي هايي كه پس از 5 ماه با در دست داشتن همه امكانات تبليغاتي و امكاناتي ديگر مانند بازداشتگاه كهريزك حتي نتوانسته اند به اين هدف نزديك شوند. آيا بايد باور كنيم كه همسرانمان به گروگان گرفته شده اند تا ديگر انديشه سبزي نرويد و نگاهي سبز نبيند؟ما منتظريم تا عملي شدن قولهاي شما خط بطلاني بر اين حرف و حديث ها بكشد.





آقاي دادستان زماني كه شما در دفترتان مشغول صحبت با نمايندگان خانواده هاي زندانيان سياسي بوديد ما پايين دفترتان ايستاده بوديم با عكس هايي از همسرانمان، رهگذران مي آمدند و سريع مي رفتند چرا كه مامورماموران نيروي انتظامي اجازه ايستادن در كنار ما را به آنها نمي دادند. اما در همان لحظات كوتاه گذرشان سخناني شنيديم كه قلب هايمان را مملو از محبت كرد و مرهمي بر دلهاي شكسته مان گذاشت.


زناني خوش قلب كه مي گفتند هر روز در نمازهايشان همسرانمان را دعا مي كنند، مرداني كه مي گفتند دعاي شب هاي جمعه شان آزادي همسران ماست و در ميان آنها كودكي دست فروش كه گفت همسرم را مي شناسد، با حسين در خيابان ميرداماد آشنا شده بود خيابان محل كارش كه به لطف اين بازداشت در حال از دست دادن آن است. پسرك دست فروش با آن صورت معصومش مدام از دليل زنداني شدن همسرم مي پرسيد و نگران او بود و من نمي دانستم بايد به چه زباني توضيح دهم تا براي او قابل فهم باشد. او كه شايد دزديدن يك تكه نان بزرگ ترين جرمي باشد كه مي تواند تصور كند چگونه مي تواند بفهمد انسانهايي ماههاست به دليل عقايدشان در زندان به سر مي برند. نام زندان كه مي آمد پسرك مي ترسيد شايد به حكم تجربه دوستانش ورود به زندان را براي خود قريب الوقوع مي ديد، اما حتي نمي دانست زندان چگونه جايي است، چند بار مجبور شدم برايش توضيح دهم ساختماني كه مقابل آن جمع شده ايم دادستاني است نه زندان و قرار است داد ما را بستاند. پسرك معصوم همين كه گفت براي آزادي حسين دعا مي كند آرام شدم آرامشي كه ايمان دارم تا آمدن حسين در وجودم سبز خواهد ماند.



مي دانم كه حسين را نمي شناسيد اگر مي شناختيد مي دانستيد كه او از سالها پيش زماني كه در ابتداي جوانيش مدير مشاركت هاي مردمي شهرداري منطقه 17 بود يكي از اقداماتش شناسايي و كمك به خانواده هايي بود كه از سر فقر مجبور مي شدند فرزندانشان را مانند آن پسرك معصوم به دست فروشي وادارند، با خود مي انديشم اگر همسرم و ديگر آزاد انديشان دربند كه از نخبگان اين كشور هستند به جاي زنداني شدن براي آباداني اين مرزو بوم به كار گرفته شده بودند، امروز آن پسرك معصوم مجبور به دست فروشي نبود.



آقاي دادستان ما همسرانمان را به دعاي خير هم وطنانمان و دخترك ها و پسرك هاي دست فروش سپرده ايم، شاكريم از اين كه همسرانمان در پيشگاه هم وطنانمان روسفيدند و اميدواريم كه اين توفيق شامل حال ديگران هم شود.



پرستو سرمدي همسر حسين نوراني نژاد رييس دربند كميته اطلاع رساني جبهه مشاركت

۹/۸/۸۸

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر